سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرم الشهدا

خواستنی های ِ دلم...

بعضی وقت ها هم هست که من یک جور ِ دیگر میشوم

یک جور ِ کمتر مرتب

مثلن مثل ِ همین دیروز

نم نم ِ باران که شروع به باریدن کرد

دلم خواست بی خیال کفش ِ چرم ِ  گران ِ تازه واکس زده ام شوم

بی خیال ِ مانتو و روسری ِ سفیدم شوم

بی خیال ِ چادر ِ تازه اتو زده ام شوم

بی خیال ِ مرتب بودن  شوم

دلم خوست کمی کمتر مرتب باشم

دلم خواست فقط  بوی ِ نم ِ بارن را نفس بکشم...

دلم خواست  باران کفش ِ چرم ِ گرانم را کثیف کند

چادرم را خیس کند

روسری ِ سفیدم را خیس کند

عینک ِ آفتابی ام را از روی ِ چشم هایم بردارم و

قطره های ِ باران به چشم ها و صورتم بخورد

دلم خواست فقط زیر ِ باران نفس بکشم

اشک بریزم بزنم

لذت ببرم

آرام و صبور زیر ِ بارن دق کنم

.

.

دلم خواست زیر ِ بارن گوشی ِ موبایلم را روی ِ پخش آهنگ ِ مجدد بگذارم

اشک هایم بچکد روی گونه ام

و هی زیر لب زمزمه کنم:

"چه خوبه بذاری یه دستی رو سینه

چه خوبه که اشکات بریزه رو گونه

.

.

هر حاجتی داری الهی بگیری

حرم رو ندیده الهی نمیری"

 


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ چهارشنبه 94/2/16 ÓÇÚÊ 2:37 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر