سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرم الشهدا

عطش


زل زدی به سنگ فرش خیابون...

بر خلاف همیشه قدم هاتو آهسته بر میداری...

هوا گرمه...حرارت آفتابو خوب احساس میکنی...

هندزفری رو گذاشتی تو گوشت...این مداحی خیلی با دلت بازی میکنه...

با تموم وجودت زمزمه ش میکنی:"مگه از سنگه دلم و چقد تنگه دلم...

نبینم کرب و بلا تو این میشه ننگ دلم..."

حرارت آقتاب بدجوری اذیتت میکنه...یاد روز قیامت میفتی...

چه جوری قراره این بدن ضعیف اون شرایطو تحمل کنه...

همیشه روزه گرفتن تو هوای گرم رو دوست داشتی...تشنه ت شده...خیلی...

از اینکه احساس تشنگی میکنی شرمنده میشی...

مگه از شش ماهه ی ارباب عزیزتری...

حس میکنی یه ذره از اون تشنگی رو..."العطش العطش"

یاد مشک پاره ی ساقی میفتی..."آب فرات گریه کن تا به مثال خون شوی"

 یاد قتلگاه...یاد سر عزیز رسول الله رو نیزه...

یاد تنور خولی...یاد شام ..."الشّام؛الشّام"...

یاد صبر حضرت زینب که میفتی؛بی اختیار اشکت جاری میشه...

"ما رایت الّا جمیلا"

این فضای ذهنی دلتو آتیش میزنه...اشکاتو پاک میکنی...

میشینی کنارشون...پایین پاشون...

سلام میدی:"السلام علیک یا قتیل فی سبیل الله"

مثل همیشه میخوای عاشورا بخونی...ولی دلت پر غصه س...

کتاب دعایی که همیشه همراهت هست رو میگیری تو دستت...

بازش که میکنی نگات میفته به "حدیث کســـــــــاء"

خودشون گفتن وقتی غم و غصه ت بی حد و مرز شد دسته جمعی بشینید کساء بخونید...

ولی تو تنهایی...با یه کوله بار گناه...به خودت میای...

نه؛تو تنها نیستی...نشستی کنار بهترین بنده هاش...

کنار اونایی که "عند ربهم یرزقون"هستند...مثل همیشه با دعای فرج شروع میکنی...بغضت میشکنه...

"حدیث کســــــاء" رو با اشکات شروع میکنی...

دستای گداییت رو میگیری به طرف خدای مهربونت...پناه دل خسته ت...

شهدا رو واسطه قرار میدی...ازش میخوای که تو روسیاه رو ببخشه...

تو رو ببخشه که اینقدر ازش دور شدی...اشکات میریزه رو دستات...خدا رو به این اشکات قسم میدی...

"یا اله العاصین":میدونم که این اشکا رو خودت بهم دادی...

یه بار دیگه دستمو بگیر...یه چندلحظه سکوت میکنی...

نسیم ملایمی صورتتو نوازش میده...

غصه هاتو؛تشنگیت رو؛دل تنگیات رو و خیلی از چیزای دیگه رو فراموش میکنی...

دلت آروم میشه...سلام میدی بازم :

ولی این بار یه جور دیگه سلام میدی:

"السلام علیک یا اباعبدالله و علی الارواح التی حلت بفنائک..."

******

مضطرنوشت:

**یوسف شده ام که زخم زبان بشنوم از دیگران؟؟؟

چاهی بیاور وسط معرکه و قصه را تمام کن...

**خواب تو را که میبینم دلم برای خودم تنگ میشود...

**شهدا العفـــــــو...


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ دوشنبه 90/4/20 ÓÇÚÊ 5:41 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر