سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرم الشهدا

مشهد ِ یواشکی

خواب ِ خوبی دیده ام

کسی چه میداند شاید خودش

زمستان ِ امسال ِ من را بهار کرد

انگار دل  ِ مرده ِ من دارد زنده میشود

.

.

.

بعضی وقتا باید یواشکی رفت

مثلن به جای ِ اینکه مث ِ همه ِ صبحا  مسیر ِ همیشگیمو تا دانشگاه قدم بزنم

سوار ِ بی آر تی بشمو برم سمت ِ ترمینال

سوار ِ اولین ولوو  بشمو خودمو مچاله کنم و سرمو بذارم رو شیشه و مسیر ِ سیزده چهارده ساعته رو

با همین اتوبوس ِ درب و داغون طی کنم

و منتظر صدای راننده باشم که بگه:"مشهده،رسیدیم!"

و من خوشحال و بی قرار پیاده شمو دوباره اولین بی آرتی رو سوار شمو مستقیم برم سمت حرم

تو این شلوغیا و خسگیا تا خود ِ شب قدم بزنم تو رواق و صحن و سرا

آخرشم از فرط ِ خستگی و بی خوابی و ترس ِ  چوب پَر ِ خادم و "خانوم نخواب" یه گوشه کز کنمو

چادرمو بکشم رو صورتمو تو همون حالت بخوابم

تا اینجوری هم بی پناهیمو نشون ِ آقا بدم..هم دلتنگیمو

.

.

یه سفر ِ بیست و چهارساعته ِ یواشکی

که منجر میشه به یه دل ِ آروم ِ آروم...

*******

بغض نوشت:**روزای ِ آخر ِ ماه ِ صفر..روزای ِ سخت و غم باریه

آدم واقعن دلش امام رضا میخواد..

**ایام ِ شهادت تسلیت

**امام رضا؟خوابمو تعبیر نمیکنی؟


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ شنبه 93/9/29 ÓÇÚÊ 6:10 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر


رزق ِ دل

تنگ ِ غروبی شدیدا دلم هوایی شده و

از سر ِ بی حوصلگی نشسم پای ِ نت

تصمیم میگیرم به لینکای ِ وبم یه سری بزنم

بعضی لینکا رو باز میکنم

تا یه دید و بازدید ِ وبی انجام بدم

دلم گرفته و سردرگمم

چند تا وب رو پشت ِ سر ِ هم باز میکنم

شروع میکنم به خوندنشون

بعضی وبا اصن رنگ و بویی از محرم ندارن

بی حوصله تر میشم

میخوام  همه رو ببندم که

یهویی یادم میاد اسپیکر ِ سیستمم رو روشن کنم

تو همین حال و هوا ها هسم که

 نوای ِ یه وبی منو مجذوب ِ خودش میکنه

انگار همونیه که دلم هواشو کرده بود

مابقی ِ وبا رو میبندم

گمشده مو پیدا کرده بودم

"نوکریت آبروم...ارباب..ارباب..کربلات آرزوم...ارباب..ارباب..."

بغضم میشکنه و اشکم میریزه

نوای ِ وب مدام پخش میشه و به من به هق هق می افتم

.

.

خیلی وقت بود اینجوری گریه نکرده بودم

انگار خدا بعضی وقتا بعضی رزقا رو میذاره دم ِ آخر به آدم بچشونه...

بغض نوشت: **انگار نوای ِ این وب رو  مخصوص ِ من گذاشته بودند...خدایا شکرت...

** ایشالله بمیرم تو حرم ِ تو..حسین ثارالله...

**نشدم نوکر ِ خوبی به دَرَت...حق داری اربعین داغ ِ حرم بر دل ِ من بگذاری...

**خسته ایم..دعا لطفن..

 

 

 


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ دوشنبه 93/9/24 ÓÇÚÊ 4:21 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر


تو اگر پست نبودی حرمت میبردند...

 هیچکس فکرشو نمیکرد

که یه روزی بیاد فرمانده ِ ارتش عراق برا مبارزه با داعش بشه قاسم سلیمانی

و شهردار ِ کربلا بشه قالیباف

شاید هیچکس فکرشم نمیکرد که این همه زائر از تموم ِ شهرای ِ ایران

برن سمت مرز برا رفتن به کربلا اونم با چه اشتیاقی

انگار حرف ِ حضرت ِ آقا برا سهل الوصول کردن ِ رفتن ِ مردم به کربلا

شده مث ِ حرفای ِ امام خمینی برا جنگ

که اینجوری مردم با عشق راهی شدن

دیروز تو ترمینال یه گروهی رو دیدم که داشتن به راننده  اتوبوس التماس میکردن که تا مهران دربست برسونه اونا رو

چشمای ِ خانوماشون پر  ِ اشک بود ..انگار داشتن امیدشونو از دست میدادن

آخرشم با راهنمائی های ِ راننده سوار اتوبوس شدن تا بیان قم

راننده میگفت نزدیک ِ حرم کلی وَن و  ماشین شخصی هست که با یه هزینه ناچیز مردم رو میبرن تا مرز

سرکاروانشون وقتی این حرفو شنید دوید سمت ِ دوستاش و همه رو سوار کرد

و اونا کل ِ مسیر ِ تهران - قم رو گریه میکردن و خدا رو شکر میکردن که مسیرشون هموار شده

هر کدومشون به چند نفر دیگه هم زنگ میزدن که پاشین بیاین قم

وَن و  ماشین شخصیا میبرن مرز...

 اشک و آهشون نشون میداد که چقد طرف ِ پشت ِ تلفن خوشحال شده از این حرفشون

نمیدونم از کدوم شهر و روستا بودن

لهجه ِ غلیظی داشتن

شاید از خراسان  بودن

که تو حرفاشون مدام از حضرت ِ رضا تشکر میکردن

چهره های ِ مظلوم و آفتاب سوخته شون

ساده پوش بودن و وسایلشون

همه گواه ِ این بود که خوشحالی ِ زیادشون به خاطر ِ کم هزینه شدن ِ سفرشونه

.

.

 و من مدام اینو با خودم زمزمه میکردم که:

"زودتر کاری بکن که اربعین نزدیک است...
قصدم این نیست به کار تودخالت بکنم...
حرف حرف تو...
ولی راضی نشو آقاجان...
به رفیقم که حرم رفته حسادت بکنم..."

 


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ چهارشنبه 93/9/19 ÓÇÚÊ 3:9 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر


تنهایی ِ احمقانه

حالم چقدر خوب است...

و چقدر اتفاقی

من مهمان این شهرم؛

اول فکر کردم چه کار احمقانه ای است

من بیایم توی شهری درس بخوانم

که همه جایش بوی تو را می دهد

آن هم بی خبر از تو...

اما آمدم

بی خبر از تو؛

و حالا نشسته ام روی پله های یکی از پل های معروف شهرتان

و دارم مینویسم

احمقانه بودن کارم از آن جهت است

که هر کس رد می شود

یک جوری نگاهم میکند

انگار عاشقم؛

اما من عاشق نیستم

هیچکس هم در این حوالی نیست.

برای همین است که لذت این همه تنهایی را لمس میکنم.. .

 من امشب نزدیکترینم از همیشه به تو و دورتررینم از همیشه از تو

بی قراری ِ آرامی است... انگار آرام ترینم...


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ سه شنبه 93/9/18 ÓÇÚÊ 2:24 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر


فرق ِ من و تو

بهش مسیج میدم: خسته ام از این همه خوب نبودن

بهم مسیج میده:خدا رو چه دیدی؟!

"شاید با همین حسرت ِ خوب بودن..یه روز رفتی پیش ِ خوبها"

میگم : دعام کن

شاید امشب توی ِ هیئت برای ِ دلم یه اتفاقی بیفته

میگه:"صلی الله علیک یا قتیل العبرات"

مطمئنم..آخرش همین اشک ها
دلتو صاف میکنه
میگم:من و تو خیلی فرق داریم
تو خیلی عاشق تر از منی...




+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ شنبه 93/9/8 ÓÇÚÊ 9:43 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر