سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرم الشهدا

یک جای ِ دنج پر از یاد ِ تو...

گاهی نمیشود...

یعنی زمان امان نمی دهد...

.

.

دیروز که در شلوغی و ازدحام بازار قدم میزدم...

دلم بدجور هوس ِ یک فضای دنج را کرد...

جائی که بشود در کنج ِ خلوتی دمی آرام گرفت..

فضائی مثل ِ یک کتابخانه ی ِ پر از کتاب...

پر از خاطره های ِ ایام کودکی...

پر از حرف های ِ برادرم..

با یک جرعه فضای ِ شاعرانه...

بنشینم قفسه ها را بالا و پائین بگردم..

دنبال ِ یک کتاب ِ خوب...

یک کتاب ِ که یادگاری از تو باشد...

من هم گاهی شعر سراغم را میگیرد..

گاهی دلم میخواهد شاعرانه هایم را دوباره برایت بخوانم...

میدانی همه ِ اینها بهانه بود برای ِ یک تجدید ِ خاطره...

برای ِ نشستن در کتابخانه ی ِ شلوغ و قشنگ ِ خودمان...

برای ِ تو را دوباره به یاد آوردن...

خوبی هایت را مرور کردن...

اصلا دروغ چرا..برای ِ گفتن ِ "دلم برایت تنگ شده..."

اصلا "یادش بخیر..یادت بخیر..."

راستی آنجا هم از این کتابخانه ها هست که دوباره این لحظه های ِ شاعرانه را برایم بیافرینی؟

*********

مضطرنوشت:**خسته ام ولی هنوز بوی ِ دوستت دارم میدهم...

**شاعرانه هایم را میخوانی در آن غربت؟

**شهدا العفــــــــــــــــــــــو...

 


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ پنج شنبه 92/5/31 ÓÇÚÊ 3:32 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر


آرامم در کنارت...

فکر کن از این دنیا و دیوارهایش خسته شده باشی...

از اینکه مدام سرت می خورد به محدوده های تنگو محصور که  خودت به وجود آورده ای ...

به دیوارهایی که گاهی آجر هایش را خودت  کنار هم گذاشته ای ...

آن وقت دلت هوای کوه میکند..

آن هم کوهی که کنار شهدای ِ گمنام داشته باشد...

آنجاست که میتوانی سرت را بگیری بالای ِ بالا و با هیچ سقفی هم تصادف نکنی...

از آن همه بیشتر چه کیفی میدهد  این کوه؛ اگر کوه ِ خضر باشد...

در کنار ِ  عزیزترینت هم باشی...

آن وقت زیباتر از همیشه نام ِ  محبوبت را صدا میزنی و درد و دل میکنی ...

تا به حال تجربه اش کرده ای؟


********

مضطرنوشت:**هنوز صدایت میکنم...هنوز شعرهایم را اول برای  تو میخوانم..

من هنوز به سکوت تو عادت نکرده ام...

**خدا روی ِ زمین هم خانه دارد...

**تاکسی!!دربست تا آرامش!میبری؟!

**شهدا العفـــــو...




+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ شنبه 92/5/26 ÓÇÚÊ 10:10 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر


کاش زندانی خانه ات شوم...

«زمین و آسمان من ، گنجایش مرا ندارند ؛ امّا دل بنده مؤمنم ، گنجایش مرا دارد» ... حدیث قدسی
.
.
.
مهربان خدای ِ من ...
میدانی؟دلم می خواهد تمام هست و نیستم را بگذارم کف دستم و با همه ی ِ  بی چیزی ام پناه بیاورم به تو...
به توه که همه چیزم هستی...
من هِی می آیم...مدتی می مانم...و دوباره می روم!

کاش زندانی خانه ات باشم!
نمیخوای زندانی ِ خانه ات شوم؟

راه خروج را که بر من ببندی...

راه ورود گناه بسته می شود..
دارد دیر میشود به دادم برس...
*********
مضطرنوشت:**وقتی تو از یادم بروی دنیا بر سرم آوار میشود...
**حال ِ دنیائی ام اصلا خوب نیست...دعائی بفرمائید..
**برای ِ شفای ِ همه ی ِ مریضان ِ اسلام مخصوصن مادرم و همسرم دعا کنید...
**شهدا العفــــــــــــــــو...

+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ دوشنبه 92/5/14 ÓÇÚÊ 12:45 صبح ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر