سلام
نميدانم تو از جنس چه بودي براي من....از جنس رويا...از جنس نور....از جنس خواب.....نميدانم هر چه بودي خوش بودي...نسيم بودي.....عطر ياس بودي.....حالا گيرم حافظه ام ياري ندهد...اصلا چه فرقي مي کند تو چه از فاو...چه از شلمچه.....چه از جزيره مجنون....فرقي نميکند وقتي از تمام اين ها بوي بهشت مي آيد.....وقتي که تو از بهشت باشي فرقي ندارد از کجاي بهشت دستي بر سر من بکشي.....حالا من حافظه ام ياري نمي دهد تو که مرا خوب ميشناسي ......دستم را رها نکني....