پيام
+
باز دل بي قراري مي کند...دل؟...کدام دل؟...دل را که قرار بود به شن هاي روان فکه
بسپارم!!...سپردم؟...نمي دانم...نمي دانم...!!
ولي ميدانم جسمي صنوبري شکل بي قرارانه خود را به قفس تنگ سينه مي کوبد...
ديوانگي اش هميشگي ست....اما اينبار جنس جنونش فرق مي کند...
پرنده اي بي بال و پر را ماند که از آشيانه اش بيرون افتاده است...
چقدر غريبي اي دل....
خادمة الشهدا
91/6/2
خادمة الشهدا
چيزي را جا گذاشته ام...
شايد رد پايم را...
شايد گناهانم را...
شايد آرزو هايم را...
شايد هم ...دلم را...دلم را...
*خون شهدا*
حالا فهميدم كه دلم را كنار تابوتشان جا گذاشتم...
خادمة الشهدا
:(
*خون شهدا*
امشب چه شبي شود..... اي مادرمممممممممممممممم
خادمة الشهدا
...:(