پيام
+
از بچگي کارش اين بود که صبح هاي جمعه قبل از طلوع آفتاب با خواهر کوچکترش بروند جلوي در کوچه را آب و جارو بزنند به نيت اين که آقا را زيارت کنند...
گاهي که آب و جارو دست خواهرش بود مي گفت شايد آقا به خاطر اينکه من گناهکارم نمي آيد
تو که پاک تري جارو کن من از پشت در نگاه مي کنم...
سيد محسن موسوي را مي گويم
يکي از چهار ديپلمات دربند صهيونيست ها...
عدالتجويان نسل بيدار
90/6/28
خادمة الشهدا
اللهم فک کل اسير بدماء شهدائنا....
*خون شهدا*
بحق الزهرا...
اقاشير حفاظ
اللهم فک کل اسير بدماء شهدائنا
كانون فرهنگي شهدا
اللهم فک کل اسير
خادمة الشهدا
...
ذره بين زنده
بوي پيراهن خبر از يوسف گمگشته داد...
*هور*
اللهم فك كل اسير
قافيه باران
بوي پيراهن يوسف که کند روشن چشم...باد گويي که به پير غم کنعان آرد
کوچه بنے هاشم
اللهم فک کل اسير