پيام
+
تک تيراندازمان را صدا زدم.
با دست سنگري را نشانش دادم،
و گفتم:"اوناهاش...اونجاس"
اسلحه اش را برداشت.
از دوربين اسلحه نگاه کرد... نشانه گرفت. نفسش را حبس کرد.
انگشت اشاره را گذاشت روي ماشه.
يکدفعه انگشتش را برداشت و اسلحه را پايين آورد.
چند لحظه بعد دوباره نشانه گرفت و شليک کرد.
گفتم: چرا دفعه اول نزدي؟
گفت: داشت آب مي خورد...

غزل صداقت
90/12/3

*قاصدك*
السلام عليک يا سقاي لب تشنگان
خادمة الشهدا
السلام عليک...
خادمة الشهدا
...
*-عشق الهي*
:(
خادمة الشهدا
:(
الناز شاهكار
:(
خادمة الشهدا
:(
هلوع♥
واي خدايا.. :(
خادمة الشهدا
:(