شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ عمري گذشت و يوسف ما پيرهن نداشت/آري که پيرهن نه و حتي کفن نداشت/عمري گذشت و خنده به لب هاي مادرم/خشکيده بود و ميل به دريا شدن نداشت/عمري هميشه قصه ي نقاشي سعيد/مردي که دست در بدن و سر به تن نداشت/حالا رسيد بعد هزاران هزار روز/يک مشت استخوان که نشان از بدن نداشت/مادر که گفت:شکل تو دارد پدر، ولي/وقتي که ديدمش، پدرم شکل من نداشت/فهميدم از نبودن اندوه جمجمه/بابا هواي سر به بدن داشتن نداشت...
با اين چنين رسيدن و آن هم بدون سر/ حرفي براي مادرم از خويشتن نداشت/ آن شب چقدر مادرم از غصه گريه کرد/ بي چاه بود، چاره به جز سوختن نداشت...
انجا
همين جا...
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله تير ماه
vertical_align_top