شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ ما سالهاست که در محاصره هستيم ، از آسمان غبار آلود چقدر دلتنگي مي بارد اما ديگر لاله ها تشنه نيستند آه از اين همه عطش و آتش که بر کام پنجره ها نشسته است ! و دريغ از پروانه و پرواز که نگاه زخمي شهر را پر از خستگي کرده است. برادرم ما هنوز در محاصره هستيم و تو چه زيبا حصار تنگ دنيا را شکستي..........
ممنونتان ميشوم اگر دانه صد و يکم تسبيحتان را ب نام من بيندازيد اين روزها...:(
*آسمان*
و تو چه زيبا حصار تنگ دنيا را شکستي..........
*آسمان*
نبينم غصه دار باشي خواهري! :)
گفتم ک دعام کن سيد:)
*آسمان*
خرج داره... :دي
دهع:دي
*آسمان*
:دي باشه اين دفعه رو بي مزد و مواجب دعا ميکنم ..دفعه بعد دوبرابر ازت ميگيرم.. :ديييييي
منم دارم بهت ميدم:دي
*آسمان*
:) تو هم منو دعا کن باشه .
* کميل *
عکس بالا مربوط به عمليات کربلاي يک است،
* کميل *
ديدم بچه هاي زيادي به روي زمين افتاد ه اند ، در همين زمان نگاهم به صورت نوجواني افتاد که صورتش از برخورد خمپاره به نزديکيش سياه شده بود و ترکشها ي آن تمامي صورتش را گرفته بود . بي اختيار دوربينم را بالا آوردم و عکسي از او گرفتم. در حال حرکت بود و براي اينکه به زمين نيفتد از لبه هاي سنگرهاي شني کمک مي گرفت. جلو رفتم ، صداي زمزمه اش را مي شنيدم ، به آرامي مي گفت :"آقا اومدم. حسين جان اومدم."
* کميل *
وقتي به او رسيدم ديگر رمقي برايش باقي نمانده بود و به زمين افتاد. او را به آرامي بغل کردم ،همچنان نجوا مي کرد. با تمام وجود امدادگر را صدا زدم. صورتش را بوسيدم و به او گفتم :عزيزم ، فدات بشم ، چيزي نيست و نا اميدانه برگشتم و باز امدادگر را به ياري خواستم.حالا اشک هايم با خونهاي زلال او در هم آميخته شده بود، ديگر نجوا نمي کرد و به آسمان چشم دوخته بود . امدادگر آمد ، اما..
* کميل *
لحظه اي بعد گفت :"کاري از دستم بر نمي ياد ، شهيد شده ، برادر زحمت مي کشي ببريش معراج شهدا...! مسعود شجاعي طباطبايي
0098
خيلي لايک. خصوصاً براي آقاي کميل
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله تير ماه
vertical_align_top