شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ از بچگي آرزو داشت ظهر عاشورا، علم ِ عزا را روي دوشش بگذارد و جلودار دسته باشد. همه مي‌گفتند: کوچکي، بزرگ که شدي بيا... بزرگ شد، ميان کساني که داوطلب بودند علم ِ عزا را بلند کنند، از همه لاغرتر بود. گفتند: برو سربازي، بر و بازو که پيدا کردي بيا.... سرباز شد. جبهه رفت. اسير شد.محرم بود که برگشت، با آستين‌هاي خالي که به سر شانه‌اش سنجاق شده بود و نگاهي که هنوز رنگي از حسرت داشت....
عسک 20000000
:(
هادي قمي
الا لعنة الله علي القوم الظالمين.
الا رضوان الله علي المجاهدين والتابعين لهم بالصبر و الگذشت و المهرباني
*آسمان*
:(
نسيم♥
:(
لطفا کلمه علامت رو با پرچم يا کتل عوض کنيد .. ممنون
چشم...ممنون از تذکرتون...
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله ارديبهشت ماه
vertical_align_top