پيام
+
نگاه مي کنم از آينه خيابان را
و ناگزيري باران و راهبندان را
"من از ديار حبيبم نه از بلاد غريب"
و بغض مي کنم اين شعر پشت نيسان را
چراغ قرمز و من محو گل فروشي که
حراج کرده غم و رنج هاي انسان را
کلافه هستم از آواز و ساز از چپ و راست
بلند کرده کسي لاي لاي شيطان را
چراغ سبز شد و اشک من به راه افتاد
چقدر آه کشيدم شهيد چمران را
وليعصر...ترافيک...دود...آزادي...
گرفته گرد و غبار اسم اين دو ميدان را

2-ياد ياران
92/6/1
خادمة الشهدا
غروب مي شود و بغض ها گلوگيرند/
پياده مي روم اين آخرين خيابان را/
عزيز مثل هميشه نشسته چشم به راه/
نگاه مي کند از پشت شيشه باران را/
دو هفته اي ست که ظرف نباتمان خالي ست/
و چاي مي خورم و حسرت خراسان را/
سپرده ام قفس مرغ عشق را به عزيز/
و گفتم آب دهد هر غروب گلدان را/
عزيز با همه پيري عزيز با همه عشق/
به رسم بدرقه آورده آب و قرآن را..
خادمة الشهدا
سفر مرا به کجا مي برد؟ چه مي دانم/
همين که چند صباحي غروب تهران را.../
صداي خوردن باران به شيشه ي اتوبوس/
نگاه مي کنم از پنجره بيابان را/
نگاه مي کنم و آسمان پر از ابر است/
چقدر عاشقم اين آفتاب پنهان را.../
چقدر تشنه ام و تازه کربلاي يک است/
چقدر سخت گذشتيم مرز مهران را/
...
نسيم از طرف مشهدالرضاست...ولي/
نگاه کن!
حرم سرور شهيدان را...
*قاصدک و شاپرک*
خيلي خيلي خيلي ب دلم نشست...
خادمة الشهدا
ما نيز هم...
*قاصدک و شاپرک*
عکس چ دلي ميبره....اون قبليم قشنگ بود...
خادمة الشهدا
قابل نداره:)
*قاصدک و شاپرک*
فعلا که ماقابل نيستيم...:(
خادمة الشهدا
ما نيز هم...:(
پاتوق فرزانگان
عاليي بود
خادمة الشهدا
ممنون:)
ثانيه ها...
بسيار زيبا
مسافر ملكوت
:'( :'(
خادمة الشهدا
:(