شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ مادر بزرگم داستان هاي عاشقانه مي شنيد و بغض مي کرد که چرا مجنون به ليلا نمي رسد و من، داستان هاي عاشقانه مي شنوم و زار مي زنم که چرا مجنون به يک باره دست مي کشد از ليلا...
کپي پيست مي باشد!:|
ايمان
بله...
امروز کلن کارايي ميکني که ازت بعيده عمه جون: دي...آخ اخ آخ: دي
برادرزاده؟تو را چ شده است؟:)
نميدوني عمه چ بلايي سر برادرزادت اومده: دي...کلن تو شوک عصبيم الان: )
چرا؟چي شده؟:(
ديروز رفتم ثبت نام فهميدم ورودي بهمنم:(نگو تو دفترچه نوشته بود من نديديم:(...الان پنج ماه باس تحمل کنم:(...يني دپرسم در حد چييييي: دي
آخي:)خب اشکال نداره:)ي چن ماهو استراحت ميکني...خوبه ک:)
نععععععععع...اصننننننننننننن خوب نيس:(
غر نزن ديگه:)تموم ميشه ب سرعت:)
خداکنه...
فهرست کاربرانی که پیام های آن ها توسط دبیران مجله پارسی یار در ماه اخیر منتخب شده است.
برگزیدگان مجله اسفند ماه
vertical_align_top