شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ دانش آموز بود و کم سن وسال.
رفته بود روي مين.
کل بدنش سوراخ سوراخ شده بود.
ديگر داشت مي پريد. سرم را نزديک بردم و گفتم:" برادر پيغامي نداري براي خانواده ات ببرم؟"
تا اين را گفتم ،آسمان چشمانش ابري شد و باريد. بريده بريده گفت:
" من فقط يک ناراحتي دارم ....
آرزو داشتم چهره ي امام را يکبار از نزديک ببينم اما نشد! "
.
.
من هم آرزوي ديدن ِ امام خامنه اي را دارم...

خطا در آدرس عکس
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top