شبکه اجتماعی پارسی زبانانپارسی یار

پيام

+ يکي بود يکي نبود/زير گنبد کبود
رو به روي بچه ها،/قصه گو نشسته بود/قصه گو قصه مي گفت
از کتاب قصه ها/قصه هاي پر نشاط،/قصه هاي آشنا
قصه باغ بزرگ/قصه گل قشنگ/قصه شير و پلنگ/قصه موش زرنگ
آقاي حکايتي، اسم قصه گوي ماست/زير گنبد کبود، شهر خوب قصه هاست/ستاره بود بالا/شکوفه بود پايين
قصه ما تموم شد/قصه ما بود همين
پايين اومديم، آب بود/رفتيم بالا، آسمون/تا قصه هاي ديگه،
/خدا نگهدارتون

خطا در آدرس عکس
ي حس ّ ِ خوب
احتمالا بچه هاي اين دوره زمونه، وقتي همسن ما بشن، با ديدن مثلا تبلت، بغض گلوشون رو ميگيره:|
من که نمي گذاشتم و نميگزارم بچه ها زياد با کامبيوتر کار کنند ..تبلتم نخريدم
کار ِ خوبي کردين...خوب نيس اصن
بله اصلا خوب نيست.... کامبوتر اين همه وقت خودمون رو مي گيره بايد مواظب بچه ها مون باشيم دي:
شما يادتون مياد ؟
کوچيک بودم خيلي ولي يادمه
:. پژواک .:
آقاي حکايتي؟؟!!
برای مشاهده پیام های بیشتر لطفا وارد شوید
vertical_align_top