سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرم الشهدا

من..تو...آرزوهایم...

دلم میخواست 
روزی پیشانیت را ببوسم
همانجا که تربت حسین(ع) را بوسیده بود
بوسیدم...
.
دلم میخواست 
بعد از ظهر یک روز قشنگ
فارغ از تمام دغدغه ها و دلتنگیها
با هم برویم جمکران..در محضر ِ مولایمان...
پشت سرت بایستم
و به نوای ِ عاشورایت گوش کنم...
رفتیم...

دلم میخواست شب ِ قدر را با تو کنار ِ شهدای ِگمنام ِ کوه ِ خضر جوشن بخوانم
و اشک بریزم...
خواندیم...
.
دلم میخواست با تو به بهشت ِ زهرا بروم
و کنار ِ سرداران ِ بی پلاک با شهدا از داشتنت و خوب بودنت بگویم
رفتیم... 

دلم میخواست تو مرا به مقر ِ خادمیِ شهدا برسانی
و لحظه ِ ی وداع ذوق کنم از التماس ِ دعا گفتنت...
رساندی...
دلم میخواست با تو چهله ِ عاشورا بگیرم..
و بچشم طعم ِ زیبای ِ معنویت ِ دو نفره را...
گرفتیم...
دلم میخواست با تو به زائرسرای ِ حرم بروم
و غذای ِ حضرتی بخورم..
رفتیم...

 دلم میخواست تمام نمازهایم را با تو به جماعت بخوانم
و تو بعد از نماز "تقبل الله"بگویی و در جواب نظاره گر ِ لبخند و اشک ِ من باشی...
خواندیم...
.
.
.
دلم نمیخواست هیچگاه تو را بر تخت ِ بیمارستان و در حال ِ درد ببینم
...دیدم...اما...
خدایا کرمت و حکمتت را شکر...
چه میشود ک مرا به آرزوی ِ دیدن ِ سلامتی اش هم برسانی.. 

******

مضطرنوشت:**این ها همه بهانه است آرامش ِ من در حصار ِ نگاه ِ پر از امید ِ توست...

**شاید هر گلی عطر ِ خودشو داشته باشه ولی هیچ گلی عطر ِ تو رو نداره...
**عاشقی ِ من هیچ دوباره ای ندارد...باور کن...
**عیدتون مبارک 


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ چهارشنبه 92/8/1 ÓÇÚÊ 3:15 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر