سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرم الشهدا

چیزی گُم است در من از آرزو فراتر...

در امتداد ِ  حرکت ِ جوی ِ کناری ِ دانشگاه ِ تهران رد می شوم...

همچنان که آب ِ درون ِ جوی، خودش را سراسیمه به جلو هُل می دهد

من هم تندتر قدم بر میدارم

تا شاید بتوانم افکارم  را به یک نتیجه قطعی برسانم

افکار ِ مشوّشی که روزهاست من را درگیر ِ خودش کرده است

درگیر که نه..من را فلج کرده است...

هرچه بیشتر فکر میکنم کمتر به نتیجه می رسم

احساس میکنم هوای ِ دلم بدجور مسموم شده است

اصلا انگار فرفره شده ام

بدجور دور ِ خودم می پیچم...

هربار که فکر میکنم

هربار که به گذر ِ لحظه های ِ زندگی ام فکر میکنم

یادم می افتد که من...

بگذریم

راستی ...من چقدر حرف های ِ نزده دارم...

.

.

.

 پیاده روی در خنکای ِ صبح از ولیعصر تا انقلاب را دوست دارم:)

بالاخره تعریف پروپژالم با راهنمائی های ِ استادم به پایان رسید:)

 


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ جمعه 94/6/13 ÓÇÚÊ 8:18 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر