سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرم الشهدا

جعبه خرما

جعبه خرما را به سویم دراز کرد؛

نگاهی به ردیف رطب‌های تازه کردم و زل زدم توی چشم‌هایش که زمین را می‌کاوید؛

دست دراز کردم ، یکی برداشتم و پرسیدم: فاتحه دارد؟

نگاه بر زمین گفت: آری! فاتحه بخوان برای همه خاطرات و روزهای گذشته...

از کنارم گذشت ...دست دراز کردم و بازویش را گرفتم؛

ایستاد و سرش را به سویم برگرداند و خیره در چشمانم نجوا کرد:

این روزها که می‌گذرد، به اندازه همه‌ی روزهای زندگی‌ام «آه» کشیده‌ام....


*****

این متن کپی پیست میباشد...

مضطرنوشت هم ندارد...

برام دعا کنید...همین...


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ چهارشنبه 90/10/28 ÓÇÚÊ 10:17 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر