سلام
آرزو مي کردم وقتي که حالا دارم تنها بر مي گردم تو را ببينم.....بين آرزو هايم بودي...بين تمام خاطراتم بودي....حتي صداي نفس هايت مي آمد ولي انگار من.....تنها......حتي بدون تو ...تمام آن راه رفته را با بغض برگشتم....مدام آرزو مي کردم دستي به شانه ام......سرم به شانه اي.......بنشيند.....آرزو مي کردم در اوج غريبگي هايم آشنايي را ببينم....ولي انگار اينبار تو مثل هميشه نبودي......من که همان هميشگي بودم....ولي تو اينبار آن هميشگي نبودي......انگار اينبار تو مرا گم کرده بودي.....دلم بد جور..............بدجور......