باورم اینست..زندگی شیرین است
عزیز ِ دلم
تو آرام و آسوده بخواب روی ِ تخت
من اما
هستم نزدیکت
و مراقبم که سِرُمت تنظیم باشد
چکه چکه ...مثل ِ اشک هایم ک چکه چکه میچکد
وقتی تو آه میکشی
از درد
من هستم و مراقبم ک سردت نشود
مراقبم ک قرص هایت دیر نشود
مراقبم و مدام از پرستار و دکتر جویای احوالت میشوم
من هستم
و حتی تپش قلبم را با نبض ِ دستت تنظیم کرده ام
من همیشه کنارت هستم
من همیشه مراقبت هستم
و خدا همیشه هست
و همیشه مراقب ِ عشق ِ ماست
یادم مانده است این حرفت:
اگر روزی دلمان گرفت یادمان باشد خدا هست ...
اینجا
طبقه ِ سوم ِ بیمارستان
اتاق204
میشود زندگی را
دوباره زندگی کردن را
دوباره متولد شدن را
حتی در اوج بیماری ِ تو
که اندوهگینم کرده است
لمس کرد
مثل ِ همین هوای بهاری و بارانی
که از پنجره اتاق مشام جانم را تازه میکند
و مرا به اوج خاطره ها میبرد