امام رئوفم
من قانعم امام رئوفم...
به یک جای کوچک...
نزدیک در...
زیر چادری سیاه و خاکــی...
با کمی...
با کمی...اشــــــک...
برای کف دستانم...برای دلتنگی هایم...برای...برای...
اینجا که باشم...
دیگـــــــر نمیخواهد زیاد دنبال بهانه بگردم...
برای سرخی چشمانم...
برای بغض گلویم...
دیگـــر کسی نمیپرسد...
چرا...؟!
نفس نفس میزند...
دیگــــــــر کسی نمیپرسد...چرا بلند بلند گریه میکند...؟!
********
مضطرنوشت:در بین خلق از همه بی آبروترم...اما کسب آبرو ز غبار تو میکنم...
**تو اصلا جای مـــــ.ن...حالا بگو با این مـــــ.ن چه خواهی کرد؟؟
**من مرده ام به درد کسی هم نمیخورم...حالا بیا به من ِ مرده جان بده...
**شهدا العفــــــو...