مشرق ِ خیالم
خودم اینجا در این جغرافیای ِ سرد اسیرم...
دلم آنجا رو به روی ِ گنبد ِ طلایت...
آقاجان هوای ِ تو دارم..بگو چه چاره کنم...؟
******
بغض نوشت:دلم برای ِ دلم تنگ شده...دلم دلش را نمیخواهد..
**این دل ِ تنگم عقده ها دارد...گوئیا میل ِ کربلا دارد...
**پشت ِ این بغض،بیدی نشسته است که خیال نمیکرد با این بادها بلرزد...
**دارم از دست ِ تو میرم...
**شهدا العفــــــــــــــــــــــو...