حس ِ تلخ...
حس ِ مبهمی نیست...
غصه همین بارانیست که از چشم هایم روان است...
همین قدم های ِ لرزانیست که در کنار ِ شما بر میدارم
غصه همین آهیست که از جانم بلند میشود...
خوب است که در میان ِ شما نفس میکشم
و گرنه...
از بزرگی ِ این غم نمیدانم چه بر سر ِ قلبم می آمد...
خوب است که شما هستید و من غم ِ بزرگم را با شما تقسیم میکنم...
خوب است که ...
.
.
.
بهشت ِ زهرا و نفس کشیدن میان ِ قبور مطهر ِ شهدای ِ گمنام
کمی آرامم کرد
غصه ِ بزرگیست
جا دارد که دق کنیم از فاجعه...
از فاجعه ای که در حریم ِ امن ِ الهی برای ِ ضیوف الرحمان اتفاق افتاد...
جا دارد که بگویم: " اللهم العن اول ظالم ظلم حق محمد و آل محمد و آخر تابع له علی ذلک..."
.
.
راستی حاجی ِ مظلوم دل نگران نباش
به رسم ِمظلومیت دیرینه مان صبر میکنیم...
صبر میکنیم تا ظهور کند منتقم ِ مظلومیت شیعه...