سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرم الشهدا

عقیق یادت

باورت میشود؟این منم؟انگار نه انگار ...

من اشتباه آمده ام یا تو راه  را نشان نمیدهی؟

دلم گواهی میدهد در حوالی نگاهت هستم اما از کدام دروازه ی آرزو تفحصت کنم؟

ترکش ها و پوکه های زنگ زده ی گناه نفسم را بریده است...

دنبال عقیق یادت میگردم تا به آینه ی وجودت برسم...

چه پاک و زلال در برابرم نشسته ای...حضور معطرت ذهن خسته و روح بی رمقم را آرامش میدهد...

اصلا میدانی سید...از وقتی که تو را و رد پایت را گم کرده ام دچار ویلچر شده ام...

شاید به همین خاطر است که همیشه دنبال پل میگردم...

باد میوزد...روح خسته ام در انبوه دست های چفیه ات گم میشود...

این روزها از حرف هایت سر در نمی آورم...میدانی که من زبان پرستوها را بلد نیستم...

هر وقت هم خواسته ام با یادت آوازی بخوانم به لکنت افتاده ام...

دارم زیر سنگینی نبودن نگاهت خم میشوم...دریاب مرا همسفر...

*********

مضطرنوشت:**جان تو و جان سرخی خون شهدا؛چادرت را به باد مسپار...

**همسفر مهتاب:پیشانی بند یا زهرا(س)یت چقدر آسمان دلم را روشن کرده است...

**لحظه های دلم لحظه ی دلتنگی شمعدانی هاست...دلتنگم...

**ارباب اگر نیایی و بالی نیاوری...از دست میرود سفر کربلای ما...

**میدانم که میدانی در این هیاهوی بغض و سکوت دلتنگ توام...

**شهدا العفــــــو...

 


+ äæÔÊå ÔÏå ÏÑ چهارشنبه 90/12/10 ÓÇÚÊ 10:40 عصر ÊæÓØ خادمة الشهدا | نظر