حال من دست خودم نیست
بغض هایم را اگر دامن دامن در خاک هایت بریزم...
باز هم وقت وداع که بشود بغض گلویم را میگیرد...
تقصیر کوچکی ِ ظرف ِ چشم هاست یا گناه ِ دل ِ تنگ...؟!که اینچنین واژه ها دست به عصا شده اند؟
غروب می شود و بغض ها گلوگیرند...پیاده میروم این آخرین یاد را...
بهتر که بشوم مینویسم...
****
مضطرنوشت:**حمد شفا بخوان برایم مــــــــادر...حمد مظلومه ؛شفای حال دلم میشود...
**یک نفر اینجا مینویسد که به جز " تـــــــو "هیچکس را ندارد...
**این روزها دلم بدجور یک "آمـــــدن"میخواهد...
**نفرین به دلی که در دو عالم دارد همه را...ولی تو را ندارد...
**دلم روضه ی مـــــادر میخواهد...یکی برایم بخواند...
**شهدا العفـــــو...